کجاست آن که وجودش مطاف هر دل بود / و با شکوهتر از آفتاب ساحل بود
کجاست آن که دلش عطر و بوی راز گرفت / شبش طراوت تسبیح و جانماز گرفت
کجاست آن که وجودش حلاوت قم بود / حضور ساده او افتخار مردم بود
کجاست جان از این تنگنای تن خسته / ز خود رها شده اما به یار دلبسته
کجاست باغ دلی که گل نجابت داشت / و عطر صبح دلانگیز استجابت داشت
همان که رفتنش آورد ابر و باران را / همان که برد به همراه خود بهاران را
همان که در شب طلاب ماه تابان بود / همان که نور دل و دیده فقیهان بود
همان که دانش ما در معیتش گل کرد / به باغ دین خدا مرجعیتش گل کرد
همان که در غم هجرش مناره دلها / فرو شکست چو گلدستههای سامرا
همان که بین حرم غرق در طهارت بود / چقدر شوق کریمه در آن زیارت بود
چه عشقها به مناجات در دقایق داشت / چه مشقها که ز درس امام صادق داشت
در استواری فقهش قیام را دیدیم / و حال محفل درس امام را دیدیم
چقدر شور حسینی که در شبش گل کرد / چقدر عشق خمینی که بر لبش گل کرد
چه شکوههای عجیبی ز حمله بر دین داشت / چقدر دغدغه مردم فلسطین داشت
به پاس آن دل شیداست این همه تجلیل / برای عاشق زهراست این همه تجلیل
مدینه جلوه تجلیل، تازیانه شده است / و آتشی که شرارش روان به خانه شده است
مدینه گریه به پیغمبر اختیاری نیست / کسی مجاز به شب زندهداری آری نیست
بگو به فاطمه یا شام گریه کن یا روز / نه اینکه گریه کند روز و شب چنین با سوز
مدینه هجر بهاران ز باغ را میدید / شکوفههای فراوان داغ را میدید
مدینه شمس علی را ز خانه میبردند / «چه شد که هفت نفر مخفیانه میبردند؟»
از هجر فقیه آشنا گریه کنیم؟ / یا بر تخریب سامرا گریه کنیم؟
یا فاطمه بگذار که با این غمها / بر داغ شهادت شما گریه کنیم
منبع:خبرگزاری رسانیوز
نوشته شده توسط : کوثر ملاتبار
لیست کل یادداشت های این وبلاگ